کد مطلب:27843 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:172

عروج پیامبر از سینه وصی












روزهای پایانی عمر پیامبر خدا، روزهایی شگفت است و برای علی علیه السلام، آكنده از غم، سرشار از درد و مملوّ از رنج، و برای سیاستمداران، روزهای تلاش، چاره جویی و كوشش برای رقم زدن سیاست فردا و فرداها...

پیامبرصلی الله علیه وآله فرمان داد تا سپاهی را برای نبرد با رومیان سامان دهند. سپاه، سامان یافت و چهره های برجسته ای در آن حضور یافتند و پیامبرصلی الله علیه وآله خود پرچم را بست و به دست اسامه داد. جوان بودن فرمانده، بهانه ای به دست سیاستمداران داد تا با اعتراض به آن، انگیزه های اصلی خود را در تأخیر حركت سپاه و سهل انگاری در آن، پنهان دارند.

پیامبرصلی الله علیه وآله در بستر بیماری از تب می سوخت. در آن حال و هوا، چون از سهل انگاری ها آگاهی یافت، از بستر به پا خاست و با تن رنجور، آهنگ مسجد كرد و مسلمانان را از پیامدهای ناهنجار سستی ها آگاهاند و آن گاه فرمود:

سپاه اسامه را حركت دهید.[1].

امّا سیاستبازان، با درنگی كه بیش از پانزده روز كشید، عملاً از اعزام سپاه، جلوگیری كردند.[2].

پیامبر خدا كه آخرین لحظات زندگانی را می گذرانْد، زره و پرچم خود را به مولا بخشید و او را وصیّ خود قرار داد[3] و در ضمن نجوایی طولانی، علوم بی شماری را به امام علی علیه السلام انتقال داد[4] و در حالی كه آخرین جمله را بر زبان می راند كه: «لا، مع الرفیق الأعلی»[5] در آغوش مولا زندگی را بدرود گفت و روح مطهّرش از روی سینه همبَر و همراهش، همگام و مدافع بی بدیل و رازدار بی نظیرش علی علیه السلام به سوی «رفیق اعلی» پر كشید.[6].

اكنون مولاست و انبوه غمِ نشسته بر دل.

علی علیه السلام، پیامبر خدا را با چشمانی اشكبار و قلبی آكنده از غم با یاری فرشتگان و فضل بن عباس غسل داد[7] و كفن كرد. سپس چهره پیامبر خدا را گشود و در حالی كه سرشك از دیده جاری داشت، با صدایی شكسته در گلو كه انبوه انبوه، اندوه و درد و رنج را فریاد می كرد، فرمود:

پدر و مادرم فدایت باد! پاك زیستی و پاكیزه رفتی...

و بر آن پیكر مطهّر نماز خواند و سپس اصحاب، دسته دسته، بر آن پیكر پاك، نماز گزاردند.[8].

امام علی علیه السلام با همكاری اوس بن خولی و فضل بن عبّاس، پیكر مطهّر پیامبر خدا را در همان جا كه روح شریفش پر كشیده بود، به خاك سپرد.[9].

306. الإرشاد: امیر مؤمنان در بیماری پیامبرصلی الله علیه وآله هیچ گاه از او جدا نمی شد، جز به ضرورت. [یك بار] چون برای كاری بیرون رفت، پیامبرصلی الله علیه وآله اندكی بهبود یافت و علی علیه السلام را ندید. پس در حالی كه همسرانش پیرامونش بودند، فرمود: «برادر و همراهم را برایم فرا بخوانید» و دوباره بی حال گشته، ساكت شد.

پس عایشه گفت: ابو بكر را نزدش بیاورید. پس فرا خوانده شد و بر پیامبرصلی الله علیه وآله وارد گشت و بالای سر حضرت نشست. چون پیامبرصلی الله علیه وآله چشمانش را گشود و او را دید، از او رو گردانید و ابو بكر برخاست و گفت: اگر با من كاری داشت، مرا از آن آگاه می كرد.

هنگامی كه ابو بكر بیرون رفت، پیامبرصلی الله علیه وآله گفته اش را تكرار كرد و فرمود: «برادر و همراهم را برایم فرا بخوانید». پس حفصه گفت: عمر را برایش فرا بخوانید. پس فرا خواندند و حاضر شد و چون پیامبرصلی الله علیه وآله او را دید، از وی نیز رو گردانید و او هم بازگشت.

سپس پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «برادر و همراهم را برایم فرا بخوانید». پس امّ سلمه گفت: علی علیه السلام را برایش بیاورید كه او جز علی علیه السلام را نمی خواهد. امیر مؤمنان فرا خوانده شد و چون به او نزدیك شد، پیامبرصلی الله علیه وآله، اشاره ای به او كرد. پس علی علیه السلام خم شد و پیامبرصلی الله علیه وآله مدت زیادی با او نجوا كرد. سپس برخاست و در كناری نشست تا پیامبرصلی الله علیه وآله به خواب رفت.

مردم به او گفتند: ای ابو الحسن! چه چیزی با تو در میان نهاد؟ گفت: «هزار باب علم به من آموخت كه هر كدامش هزار باب را بر من گشود و مرا به چیزی وصیّت كرد كه اگر خدا بخواهد، بدان اقدام می كنم».

سپس پیامبرصلی الله علیه وآله سنگین شد و به حال احتضار افتاد و امیر مؤمنان نزدش بود. چون زمان آن رسید كه جان از كالبد شریفش به در رود، به علی علیه السلام فرمود: «ای علی! سرم را بر دامنت بگذار كه امر الهی رسید و پس از خروج جانم، آن را به دست گیر و به صورت كش. سپس مرا رو به قبله كن[10] و كار [غسل و كفن] مرا خود به عهده بگیر و پیش از همه مردم بر من نماز بگزار و از من جدا مشو تا مرا در گور نهی و از خدای متعال یاری بخواه».

علی علیه السلام، سرِ حضرت را به دامن گرفت و پیامبرصلی الله علیه وآله از حال رفت. پس فاطمه علیها السلام خود را بر او افكند و به صورتش می نگریست و ناله می زد و می گریست و می گفت:

سپیدرویی كه از ابرها با روی او باران طلبیده می شود

فریادرس یتیمان، پناه بیوگان.

پس پیامبرصلی الله علیه وآله چشمانش را گشود و با آوای ضعیفی گفت: «دختركم! این گفته عمویت ابو طالب است. آن را مگو، بلكه بگو: "وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِیْن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَبِكُمْ؛ [11] و محمّد، جز پیامبری نیست كه پیش از او هم پیامبرانی بوده اند. آیا اگر او بمیرد یا كشته شود، از عقیده خود باز می گردید؟"».

پس فاطمه علیها السلام زمانی دراز گریست و پیامبرصلی الله علیه وآله به او اشاره كرد كه نزدیك آید. نزدیك شد و پیامبرصلی الله علیه وآله رازی را به او گفت كه چهره اش شكفت.

سپس در حالی كه دست راست امیر مؤمنان در زیر چانه حضرت بود، روح پیامبرصلی الله علیه وآله پَر كشید. پس آن (دست) را بالا آورد و بر صورت خود كشید. سپس او را رو به قبله نمود و چشمانش را بست و جامه اش را به رویش كشید و به تدبیر امور پیامبرصلی الله علیه وآله پرداخت.[12].

307. كنز العمّال - به نقل از حذیفة بن یمان -: بر پیامبر خدا در بیماری منجر به فوتش وارد شدم و او را دیدم كه به علی علیه السلام تكیه زده بود. خواستم علی علیه السلام را دور كنم و خود به جایش بنشینم. پس گفتم: ای ابو الحسن! می بینم كه امشب خسته شده ای. كاش كنار می رفتی تا یاری ات می كردم! پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «او را واگذار. او از تو به جایش سزاوارتر است».[13].

308. الطبقات الكبری - به نقل از عبد اللَّه بن محمّد بن عمر بن علی بن ابی طالب علیه السلام، از پدرش، از جدّش -: پیامبرصلی الله علیه وآله در بیماری اش فرمود: «برادرم را برایم فرا بخوانید». علی علیه السلام فراخوانده شد. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «نزدیك بیا! ».

[علی علیه السلام فرمود:] پس نزدیك شدم و پیامبرصلی الله علیه وآله بر من تكیه زد و آن قدر به من تكیه داد و با من گفتگو كرد تا آب دهان مباركش سرازیر شد و به من رسید و سپس سنگین شد و در دامنم فرو افتاد. پس فریاد كشیدم: ای عبّاس، مرا دریاب كه هلاك شدم!

پس عبّاس آمد و تلاش هر دو این بود كه پیامبرصلی الله علیه وآله را به رو بخوابانند.[14].

309. مسند ابن حنبل - به نقل از امّ موسی، از امّ سلمه -: سوگند به آن كه به او سوگند می خورم، بی گمان، علی علیه السلام آخرین هم صحبت پیامبرصلی الله علیه وآله بود. هر صبحگاه، پیامبر خدا را عیادت می كردیم و مكرّر می فرمود: «علی آمد؟». گمان می كنم علی علیه السلام را در پی كاری فرستاده بود.

پس از آن كه آمد، حدس زدم كه با او كاری دارد. پس، از اتاق بیرون آمدیم و نزدیك در نشستیم و من از بقیه به در نزدیك تر بودم. پس علی علیه السلام به روی پیامبرصلی الله علیه وآله خم شد و پیامبرصلی الله علیه وآله با او راز می گفت و نجوا می كرد. سپس پیامبر خدا همان روز قبض روح شد. پس علی علیه السلام، آخرین كسی است كه با پیامبرصلی الله علیه وآله بوده است.[15].

310. الإرشاد: پیامبرصلی الله علیه وآله به علی علیه السلام رو كرد و فرمود: «ای برادر من! آیا وصیّت مرا می پذیری و وعده های مرا بر آورده می كنی و بدهی هایم را می پردازی و پس از من به امور خانواده ام رسیدگی می كنی؟». علی علیه السلام گفت: آری،ای پیامبر خدا!

پس فرمود: «نزدیك من بیا» و علی علیه السلام نزدیك شد. او را به خود چسبانْد، سپس انگشترش را از دستش بیرون آورد و به علی علیه السلام فرمود: «این را بگیر و به دستت كن».

و شمشیر و زره و همه ابزار جنگی اش را خواست و به او داد و دستاری را نیز كه هنگام مسلّح شدن و به جنگ رفتن به شكم خود می بست، خواست وچون آوردند، آن را به علی علیه السلام داد و به او فرمود: «با نام خدا به خانه ات برو».[16].

311. امام علی علیه السلام: پیامبر خدا قبض روح شد در حالی كه سرش بر سینه من بود و جانش در كف دستم روان شد و آن را بر صورتم كشیدم و غسل او را عهده دار شدم و فرشتگان، یاورم بودند. پس در و دیوار خانه ضجّه می زد، فرشتگانی فرود می آمدند و گروهی دیگر به آسمان می رفتند و همهمه آنان از گوشم جدا نشد كه بر او درود می فرستادند تا آن كه او را در آرامگاهش به خاك سپردیم.[17].

312. امام زین العابدین علیه السلام: پیامبر خدا قبض روح شد و سرش در دامان علی علیه السلام بود.[18].

313. الطبقات الكبری - به نقل از شعبی -: پیامبر خدا وفات یافت و سرش در دامان علی علیه السلام بود و علی علیه السلام غسلش داد و فضل [بن عباس] نِگَهش داشته بود و اسامه به فضل، آب می رساند.[19].

314. الطبقات الكبری - به نقل از ابو غَطَفان -: از ابن عبّاس پرسیدم: آیا دیدی هنگامی كه پیامبر خدا جان داد، سرش در دامان كسی باشد؟ گفت: جان داد، در حالی كه به سینه علی علیه السلام تكیه داده بود.

گفتم: عروه برایم گفته است كه عایشه می گوید: پیامبر خدا میان سینه و گلوی من جان داد. ابن عباس گفت: آیا می فهمی [چه می گویی] ؟! به خدا سوگند، پیامبر خدا جان داد، در حالی كه به سینه علی علیه السلام تكیه داده بود و او و برادرم فضل بن عبّاس غسلش دادند.[20].

315. الطبقات الكبری - به نقل از عبد اللَّه بن حارث -: چون پیامبرصلی الله علیه وآله قبض روح شد، علی علیه السلام برخاست و در را محكم بست. پس عبّاس به همراه بنی عبد المطّلب آمدند و بر در ایستادند و علی علیه السلام می فرمود: «پدر و مادرم فدایت باد! در زندگی و مرگ، خوش بو بودی» و بویی خوش كه تاكنون مانندش را نیافته بودند، در هوا پراكنده شده بود.

عبّاس به علی علیه السلام گفت: مانند زنان، گریه و زاری مكن و به كار پیامبرصلی الله علیه وآله بپرداز. علی علیه السلام فرمود: «فضل را بر من وارد كنید».

انصار گفتند: شما را به خدا سوگند می دهیم كه ما را در [غسل و كفن و نماز] پیامبر خدا بی بهره مگذارید. و یكی از مردانشان را به نام اوس بن خَولی داخل نمودند و او با یك دستش كوزه ای آب می آورد. پس علی علیه السلام پیامبرصلی الله علیه وآله را می شست و دستش را زیر پیراهن می برد و فضل، لباس را نگه می داشت و مرد انصاری آب می آورد و بر دست علی علیه السلام پارچه ای بود كه دستش را در آن می كرد و به زیر پیراهن می بُرد.[21].

316. الطبقات الكبری - به نقل از عمر بن علی بن ابی طالب -: چون پیامبر خدا را بر تخت نهادند، علی علیه السلام فرمود: «كسی به امامت نماز میّت نایستد كه او خود، امام شما در مرگ و زندگی است!».

پس مردم، دسته دسته وارد می شدند و [فُرادا] صف به صف و بدون امام بر او نماز می خواندند و تكبیر می گفتند و علی علیه السلام در برابر پیامبر خدا ایستاده بود و می فرمود:

«سلام بر تو، ای پیامبر! رحمت و بركات خدا بر تو!

خدایا! ما گواهی می دهیم كه او آنچه را بر وی نازل شده بود، رسانْد و برای امّتش خیرخواهی كرد و در راه خدا با تمام توان كوشید تا آن كه خدا دینش را عزّت بخشید و كلمه او كامل شد.

خدایا! ما را از كسانی قرار بده كه از آنچه بر او نازل كرده ای، پیروی می كنند و پس از او ما را استوار بدار و با او گِرد هم آور!».

پس مردم آمین می گفتند تا این كه مردان و سپس زنان و پس از آن كودكان، بر حضرت نماز گزاردند.[22].

317. تاریخ الطبری - به نقل از ابن اسحاق -: آنان كه به قبر پیامبر خدا داخل شدند: علی بن ابی طالب علیه السلام و فضل بن عباس و قُثَم بن عبّاس و شُقران، آزاد شده پیامبر خدا، بودند و اوس بن خَولی، علی علیه السلام را قسم داد كه از پیامبرصلی الله علیه وآله بی بهره شان نگذارد. پس علی علیه السلام به او فرمود: «پایین بیا». پس با آنان داخل قبر شد.[23].

318. الطبقات الكبری - به نقل از ابن جریج، از امام باقرعلیه السلام -: پیامبرصلی الله علیه وآله سه غسل داده شد: با آب و سدر، از زیر پیراهنْ شستشو شد، با آب چاهی در قُبا به نام «غَرس» كه از آنِ سعد بن خَیثمه بود و از آن می نوشید؛ و علی علیه السلام غسلش را به عهده گرفت. عبّاس، آب می ریخت و فضل، نِگَهش داشته بود.[24].

319. امام علی علیه السلام - از سخنانش هنگامی كه به غسل و تجهیز پیامبر خدا مشغول بود -:پدر و مادرم به فدایت باد، ای پیامبر خدا! با مرگ تو، رشته ای گسست كه با مرگ كس دیگری نگسست؛ رشته خبر گرفتن و خبر دادن و اخبار آسمانی.

سوك تو چنان ویژه است كه دیگر مصیبت ها را تسلّی داد، و چنان گسترده است كه همگان را به سوك نشاند؛ و اگر نبود كه به شكیبایی فرمان داده ای و از بی تابی بازداشته ای، اشك دیده را بر تو به پایان می بردیم.

درد ما، ماندگار و اندوهمان همیشگی، اما در مصیبت تو اندك است؛ لیكن مرگ را نه می توان بازگردانْد و نه می توان راند.

پدر و مادرم به فدایت باد! ما را در پیشگاه پروردگارت یاد كن و در خاطرت نگاه دار![25].

ر. ك: ج 8، ص 83 (جایگاهش نزد پیامبر).

ج 8، ص 190 (آخرین وداع كننده).









    1. الطبقات الكبری: 191 - 189/2، المغازی: 1120 - 1117/3، تاریخ الیعقوبی: 113/2.
    2. الطبقات الكبری: 191 - 189/2، تاریخ الیعقوبی: 113/2.
    3. الإرشاد: 185/1.
    4. الإرشاد: 186/1.
    5. این جمله بدین معناست كه پیامبرصلی الله علیه وآله خواستار خروج از دنیا و رفتن به پیشگاه الهی است. لغویان و محدّثان، دو معنا برای «رفیق اعلی» ذكر كرده اند: یكی به معنای خداوند، از آن جا كه «رفیق»، از نام های خداوند است. و دیگری جایی در پیشگاه قُرب الهی كه ویژه پیامبران، صدّیقان، شهیدان، صالحان و دیگر مقرّبان درگاه خداوند است. ر. ك: النهایة: 246/2، بحار الأنوار: 441/31-3/69 و344-314/70-81/74-175/90-166/100 و.... (م).
    6. الطبقات الكبری: 262/2.
    7. نهج البلاغة: خطبه 197، الطبقات الكبری: 263/2 و ص: 281 - 277، تاریخ الطبری: 211/3.
    8. الإرشاد: 187/1.
    9. الطبقات الكبری: 291/2 و 301، تاریخ الطبری: 213/3، السیرة النبویّة، ابن هشام: 314/4 و 315.
    10. محتضر باید پیش از مرگ، رو به قبله باشد. از این رو محتمل است در عبارت، تصحیفی رخ داده باشد ویا عبارت، تأكید باشد. (م)
    11. آل عمران، آیه 144.
    12. الإرشاد: 185/1.
    13. كنز العمّال: 44266/228/16، مناقب الإمام أمیر المؤمنین: 1107/608/2.
    14. الطبقات الكبری:263/2.
    15. مسند ابن حنبل: 26627/190/10، المستدرك علی الصحیحین: 4671/149/3.
    16. الإرشاد: 185/1، قصص الأنبیاء: 433/359، إعلام الوری: 266/1.
    17. نهج البلاغة: خطبه 197، مناقب الإمام أمیر المؤمنین: 1069/556/2.
    18. الطبقات الكبری: 263/2، مناقب آل أبی طالب: 224/2.
    19. الطبقات الكبری: 263/2، فتح الباری: 139/8.
    20. الطبقات الكبری: 263/2، فتح الباری: 139/8، كنز العمّال: 18791/253/7.
    21. الطبقات الكبری: 280/2. نیز، ر. ك: السیرة النبویّة، ابن هشام: 312/4.
    22. الطبقات الكبری: 291/2، البدایة والنهایة:265/5، كنز العمّال: 18741/228/7.
    23. تاریخ الطبری: 213/3، السیرة النبویّة، ابن هشام:314/4، الكامل فی التاریخ: 16/2.
    24. الطبقات الكبری: 280/2، البدایة والنهایة: 261/5.
    25. نهج البلاغة: خطبه 235.